کرهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل پ، حباب، گوی، بادکنک، خیک قرص، گویچه، گلبول جسم کروی، کرۀ زمین، سیاره، ستاره، تیله، ساچمه، دانه (تسبیح)، قطره، شبنم نیمکره، گنبد اثیر، کرۀ آتش، افلا
نقطهگذاریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه اری، نقطه سرسطر، ویرگول، کاما، علامت تعجب، علامت سوأل پرانتز، ابرو، آکلاد، پریم اعجام، اِعراب، علامتگذاری مَد، سرکش،
غلیظ کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی ] غلیظ کردن، همزدن، کره گرفتن غلیظ شدن، بستن، دلمه شدن، منعقد شدن، متراکم شدن ◄ جامد بودن
اسبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ، بدخش، مادیان، خنگ، مرکب، بارگی، خیل رخش اسب جوان، کره انواع اسب: جنگی، بارکش، خراس، اخته نژاد اسب: عرب، کرد، عرب کرد، ترکمن، عرب ترکمن، چناران، سی