کلیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ، کل، تام، همگانی، عالمگیر، عمومی، جامع▼، بخشناپذیر▼ ساده تمامعیار، تمام و کمال، کامل (دارای کمال) واحد، یک گروهی
کرویفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل روی، گِرد، گویمانند، گویین، قلنبه، چاق تخممرغی، استوانهای، مخروطی، پیازیشکل، قطرهایشکل، بتهجقهای مدور، محدب
کروی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل کروی کردن، گرد کردن، قلنبهکردن، به شکل توپ درآوردن استوانهایکردن، کلاف کردن، حلقه کردن
دربرگیرندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت رنده، متشکل، ارگانیک، کلی، سازنده، گردآورنده، مجتمَع، مرکب، یکپارچه، منسجم، بخشناپذیر سازمان دهنده، مؤسس، بنیانگذار، پایهگذار حاوی، آبستن، دربردا
کروی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل کروی کردن، گرد کردن، قلنبهکردن، به شکل توپ درآوردن استوانهایکردن، کلاف کردن، حلقه کردن
اصلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال عدۀ کلی، حُکم، اصل بدیهی، گفته، ضربالمثل، گفتۀ بزرگان، کلمات قصار، کلام موجز، مَثَل، سنت، فتوا امثالوحِکَم اصول اولیه، معلومات مقدماتی ◄