کار گذاشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت کاشتن، پیوندزدن، جای دادن، نشاندن، جایگیر کردن، قرار دادن، مستقر کردن، نهادن، گذاشتن سوراخ کردن
کار غیرممکن کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال یرممکن کردن، بیهوده زحمت کشیدن، وقت تلف کردن، آب درهاون کوبیدن
کار داوطلبانهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام انه، عضویت افتخاری، ایثار، کار رایگان، فیسبیلالله، صلواتی، هدیه، بسیج، پیشاهنگی خدمات رایگان فرایض، فریضه
کار(فعالیت تولیدی)فرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه فعالیت تولیدی)، کار، تولید، سرمایۀ جاودانی کار یدی، عملگی کار خانه، خانهداری کار اجباری، بردگی، اجبار، اعمال شاقه، مجازات قطعهکاری، سفار
کار[یدی] کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه کردن، کار کردن، رنج بردن، بیل زدن، آفتاب خوردن، اضافه کار کردن، شغل داشتن، شاغل بودن، اشتغال داشتن رانندگی کردن
مقعرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل مقعر، کاو، گود، فرورفته، تورفته غر توخالی، پوک، پوچ، میانتهی متخلخل، اسفنجی، سوراخدار غارمانند، مثلچاه ویل فاصلهدار
آینهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ه، آینۀ کوژ، محدب، کاو، مقعر، شلجمی، تخت (مسطح)، کروی آینۀ قدی، جیبی، آینۀ تمامنما، آینۀ کنسول صیقل جیوه ◄ عنصر شیشه، محیط شفاف بازتابش، انعکاس
تقعرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل عر، کاوی، گودی، تورفتگی، فرورفتگی، غرشدگی، انحنا خالی بودن ◄ خلاء جای پا، یادگار حکاکی، کندهکاری دندانه آینۀ مقعر کاو بودن، مقعر بودن
کار داوطلبانهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام انه، عضویت افتخاری، ایثار، کار رایگان، فیسبیلالله، صلواتی، هدیه، بسیج، پیشاهنگی خدمات رایگان فرایض، فریضه
کار(فعالیت تولیدی)فرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه فعالیت تولیدی)، کار، تولید، سرمایۀ جاودانی کار یدی، عملگی کار خانه، خانهداری کار اجباری، بردگی، اجبار، اعمال شاقه، مجازات قطعهکاری، سفار