مشغولبودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه پُرکار بودن، عجلهکردن، دویدن، بهسختی گرفتار کاربودن، فرصت کافی نداشتن، وقت ِ سر خاراندن نداشتن (نیافتن)، وقت کسی تنگ (گرفته)بودن، بدوبدو
مأموریتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ، وظیفه، رسالت، مسئولیت، بار، کار، تکلیف، امر، خدمت، کاراداری، مراجعه، حاجت تصدی، تعهد، تقبل، اختیارات، عهده، نقش، سمت عاملیت، کارگزاری، وکال