کامل بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت کامل بودن، کاملیت، تمامیت، تمامی، کل استواری، یکپارچگی، پیوستگی، انسجام، یگانگی، وحدت بینیازی، کمنداشتن، خودکفایی، کفایت جامعیت، فراگیری، عمومیت
کاملفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت تکمیل، درست، تام، تمام، پایانیافته، بهتماممعنا، یکجا، تمامعیار، کامل (دارای کمال) مفصّل، مشروح، باذکر جزئیات، طویل [کلام] بهسزا، صحیح، قرص، بی
کامل شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت کامل شدن، پُر شدن، بهقله رسیدن، تمام شدن، پایان یافتن بهبارنشستن، رسیدن، رسیده شدن، آمادهشدن کامل بودن، تکمیل بودن، وافربودن یکپارچه شدن، همکاری
کامل کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت کردن، تکمیل کردن، تشکیلدادن، جمع کردن جبران کردن موفق شدن، تمام کردن، انجام دادن ختم کردن، بهپایان رساندن بستن
کم بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عدد م بودن، قلیل بودن، معدودبودن، نقصان داشتن، تعدادشان کم بودن، انگشتشمار بودن کم اتفاق افتادن، نادر بودن
چهرهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ار، سیما، عذار، جمال، چهر، عارض، طلعت، وجه، دیدار، لقا، منظر، بَشَره، برورو، تمثال، خلقت، نگار، تصویر، عکس، ریخت، قیافه، سر و وضع، شکل لپ، گونه، بنا
پیشدرآمدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم د، درآمد، مقدمه، مقدمات، دیباچه، پیشگفتار، [ متن 589]، افتتاحیه، سخنرانی افتتاحیه، مقدمهچینی مَطلَع، شعر آغاز کار، نقطۀ آغاز جلو خشت اول، بنیاد تمه
نارسا [درموردحرکت یا شیء]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت [درموردحرکت یا شیء]، کم، ناقص، ناکافی، غیرکافی دارای کمبود نیرو، تجهیزنشده بهمقصد نرسیده، کمبُرد، ناتمام، تکمیلنشده منفی کمیاب بههدفنخورده، پر
نارسا بودن [حرکت یا شیء]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ودن [حرکت یا شیء]، کاستی داشتن، تکافو نکردن، بسنده نبودن، بس نبودن، کافی نبودن نامناسب بودن، مناسب نبودن نرسیدن، کم داشتن، کمبود داشتن برد نداشتن، ب
مایع چسبناکفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی سب، صمغ، شهد، عسل، کندر، شیره، انگم، انگبین، انغوزه (انقوزه)، انزروت (صمغ گیاهی)، چسب، کِرم (ضماد)