کار گذاشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت کاشتن، پیوندزدن، جای دادن، نشاندن، جایگیر کردن، قرار دادن، مستقر کردن، نهادن، گذاشتن سوراخ کردن
کار غیرممکن کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال یرممکن کردن، بیهوده زحمت کشیدن، وقت تلف کردن، آب درهاون کوبیدن
کار داوطلبانهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام انه، عضویت افتخاری، ایثار، کار رایگان، فیسبیلالله، صلواتی، هدیه، بسیج، پیشاهنگی خدمات رایگان فرایض، فریضه
کار(فعالیت تولیدی)فرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه فعالیت تولیدی)، کار، تولید، سرمایۀ جاودانی کار یدی، عملگی کار خانه، خانهداری کار اجباری، بردگی، اجبار، اعمال شاقه، مجازات قطعهکاری، سفار
کار[یدی] کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه کردن، کار کردن، رنج بردن، بیل زدن، آفتاب خوردن، اضافه کار کردن، شغل داشتن، شاغل بودن، اشتغال داشتن رانندگی کردن
فعلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه ام شده، عملیات، موفقیت، اقدامات، انجام، کار برجسته، شاهکار، اثر هنری، کار بزرگ، مطلب مهم فتح نمایان، شجاعت مانور، عملیات، تدابیر جنگی کودت
چهرهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ار، سیما، عذار، جمال، چهر، عارض، طلعت، وجه، دیدار، لقا، منظر، بَشَره، برورو، تمثال، خلقت، نگار، تصویر، عکس، ریخت، قیافه، سر و وضع، شکل لپ، گونه، بنا
کار داوطلبانهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام انه، عضویت افتخاری، ایثار، کار رایگان، فیسبیلالله، صلواتی، هدیه، بسیج، پیشاهنگی خدمات رایگان فرایض، فریضه
کار(فعالیت تولیدی)فرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه فعالیت تولیدی)، کار، تولید، سرمایۀ جاودانی کار یدی، عملگی کار خانه، خانهداری کار اجباری، بردگی، اجبار، اعمال شاقه، مجازات قطعهکاری، سفار
کار[یدی] کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه کردن، کار کردن، رنج بردن، بیل زدن، آفتاب خوردن، اضافه کار کردن، شغل داشتن، شاغل بودن، اشتغال داشتن رانندگی کردن