کاریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی اری، کارآ، عامل، بُرّا، قدرتمند، توانا خودکار عِلّی چندمنظوره، همهکاره، کارآمد، سودمند، مفید خدمتکار، کمککار، یاور
تربیت کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط ن، کارآموزی دادن، تمرین دادن، پرورش دادن، استادی کردن، ادب کردن، آموزش دادن، بار آوردن
آیندهنگر بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تداوم اندیشه آیندهنگر بودن، بهعاقبت کاراندیشیدن، احتیاط کردن، محتاط بودن بااحتیاط جلورفتن، آزمایش کردن
عاملفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ت] عامل، فاعل عملی، کاربردی کارآ، مؤثر فعال، مشغول کار حرکت دهنده، اثرگذارنده، کننده، پرتوافکن، انجامدهنده، فرماندهنده متوجه، رویکننده -آور ، -ان