چندفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عدد فت] چند چندین، کثیر غیرمنفرد، جمعی چندان مضاعف، متعدد، عدیده، بس، خیلی، بسیار، زیاد، فراوان، وافر کثیرالوقوع جزیل، نهمار
صاحببودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ل] صاحببودن، داشتن چنگ زدن، نگه داشتن، نگهداری کردن برخوردار بودن، لذت بردن، متنفع شدن، دراختیار داشتن، تحت اختیار داشتن، استفاده کردن پُز د
آویزان بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ] آویزان بودن، آویختن، تاب خوردن روی چیزی معلق شدن، پوشاندن، خیمه زدن آویزان شدن، درآویختن، چنگ زدن، جنگ تنبهتنکردن منتظر بودن، معلق بودن
مجروح کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ردن، مصدوم کردن، دریدن، ناقص کردن، چنگ کشیدن، ضربه زدن مبتلاکردن، گرفتار کردن، دچار کردن
نگهداریکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ] نگهداریکردن، حفظ کردن، انبار کردن مال جمع کردن، خسیس بودن ارث بهفرزند رسیدن، بهارث گذاشتن نگهبانی کردن، حفاظت کردن نگهداشتن، گرفتن، چسبی
گدایی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی - خاص ردن، دست دراز کردن، سائلبودن، دریوزه کردن، چنگزدن، آویزان شدن