چشمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی یده، بیننده، بصر، عین کاسۀ چشم، تخم چشم، قرنیه، مردمک، عنبیه، عدسی، سفیدی چشم، زجاجیه، رتینا، شبکیه، عصب بینایی، مشیمیه، غده اشک، ابرو قدرت دید،
چشم دوختنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ، نگریستن، خیرهنگریستن، زُل زدن، نگاه کردن، نظر کردن، دقت کردن، توجه کردن بُراق شدن، خیره و مستقیم نگاه کردن، بر زدن
چشمیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ا، تیزبین، نزدیکبین، دوربین، آستیگمات، کمسو، عینکی مربوط بهنگاه: چپچپ، دزدانه حیران، محو، خیره، وقزده، ازحدقه درآمده، زُل اشکبار، بارانی،
چشمپوشیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی چشمپوشی، انصراف، صرفنظر، تغییر عقیده، اجتناب تخلیه، خروج، عقبنشینی، بازگشت ترک عدم استفاده اسقاط
چشمپوشیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی چشمپوشی، انصراف، صرفنظر، تغییر عقیده، اجتناب تخلیه، خروج، عقبنشینی، بازگشت ترک عدم استفاده اسقاط
کمسوییفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ضعف چشم، عیوب چشم، دوربینی، نزدیکبینی، چشم چپ، لوچی، دوبینی، آستیگماتیسم، کاهش تطابق، پیرچشمی، کوررنگی، شبکوری بیماریهای چشم: آبمروارید، آب آ
انتظارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تداوم اندیشه نتظار، چشمداشت، توقع، امیدواری، دلگرمی، اطمینان توجه نیت، قصد خوشبینی، سرحالی شوق، اشتیاق، آرزومندی، مِیل، آرزو، امید معطلی، تعلیق، بلاتکلی