چاپلوسفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات اپلوس، متملق، تملقگو، چربزبان، مجیزگو، فرصتطلب مداح، ستاینده، آدم چاپلوس، مفتخور، بادنجاندورقابچین، آدم تأییدکننده، آدم خوشرقص طفیلی، شخص
چاپلوسیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ، تملق، خودشیرینی، خوشزبانی، مداهنه، مدح، دستمال بهدستی، فریب، دریوزه، کاسهلیسی، خوشرقصی، نوكری مجامله
چاپلوسی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات لوسی کردن، تملق گفتن، تملقکردن، مجیز دیگری را گفتن، دستمال یزدی انداختن (بهدست گرفتن)، هندوانه زیر بغلکسی گذاشتن، بادمجان دور قاب چیدن، نوکرصفت
[مقلدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه د، تردست، بازیگر پیرو، دنبالهرو مترجم، مفسر شیاد، شارلاتان، متظاهر چاپلوس ◄ مقلد 851]
عضوحزببادفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام رصتطلب، جاسوس دوجانبه، مرتد، رفیق دزد وشریک قافله، چاپلوس، متقلب، دمدمی، نامرد، مزدور، شریک جرم، همدست
مقلدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ، تردست، بازیگر پیرو، دنبالهرو مترجم، مفسر شیاد، شارلاتان، متظاهر چاپلوس
گمراه کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال دن، بهغلط انداختن، بهاشتباهانداختن، القای شبهه (شبهات) کردن، بدآموزی کردن، فریب دادن، دروغگفتن چاپلوسی کردن
نادرستی اخلاقیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط ستی اخلاقی، فقدان خلوص، کتمان بهانه ایهام، دررفتن، دورویی چاپلوسی تجسم غیرواقعی فسق، شرارت