پی بردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال دن، تشخیص دادن، حسکردن، دیدن متوجه شدن، واقف شدن، آگاه شدن، اطلاع پیدا (حاصل) کردن، باخبر شدن، مطلع شدن دریافتن، درک کردن، فهمیدن، آگاهی یا
مادۀ رنگیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی نگی، رنگ، پیگمان، سرخاب، لوازم آرایش رنگ گیاهی، زعفران، روناس، رنگ قرمز، نیل، بنفش، رنگ آبی، رنگ شیمیایی لکه مادۀ ثابتکننده تینر، کلر
رباطفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت نوار، رشته، تسمه پی، وَتَر، عضله، ماهیچه پیچک، ترکه گره، انواع گره، گره کور، گره پاپیون زنجیر، غل
عقبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ت، پس، پی، زبر، ظَهر، خلف، ماورا، دنبال، دنباله، عقبه، تک، دُم پسزمینه، زمینه، بکگراوند پُشتِ کوه پُشتِ سر، پشت گردن، پَس گردن انتها پشتبند، دنبا
فهمیدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: انتقال عقاید و ماهیت آن ن، درککردن، پی بردن، تشخیص دادن، حس کردن، دیدن، واقف شدن، آگاه شدن، فراگرفتن، دربرداشتن، گرفتن، دانستن استادشدن، یادگرفتن مرور کر
عقب بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد قب بودن، پشتسرکسی بودن، بهدنبالآمدن، از پشت آمدن، ازپی آمدن، دنبال کردن پی گرفتن، تعقیب کردن عقب ماندن، آهسته رفتن پشت چیزی بودن