پیش فرض گذاشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم رض گذاشتن، فرض کردن، مبتدا گذاشتن، مسلّم گرفتن مقدمهچینی کردن، آغاز کردن
باعث شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت شدن، موجب شدن، موجباتچیزی را فراهم کردن، اساس نهادن، بالا آوردن، بار آوردن، ایجاد کردن، خلق کردن، تولید کردن هستی دادن، آفریدن، بهوجود آوردن ابداع
مقدمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم ] مقدم، پیش، پیشین مقدم درمکان ◄ جلویی جلوتر ارجح، اولی، مهم پیشرو، متبادر، پیشیگیرنده و شتابنده پیشیگرفته مذکور، یادشده، نامبرده، مزبور، ذکرشده،
بهپیش فرستادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم رستادن، پیش فرستادن، مقدمکردن، گذاشتن، پیش راندن، بهجلو راندن، جلو بودن
ادامه دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر دامه دادن، پیش رفتن، دنبالکاری را گرفتن، دنبال کردن، تغییر رویه ندادن، تداوم داشتن ثبات داشتن، ابدی بودن امتداد دادن، کشیدن تکرار کردن تابآوردن، تح