پیرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ، مسن، سالمند، فرتوت، بزرگسال، سالخورده، کهنسال [حالت اسمی (کاملمرد، کاملهزن) شخص پیر، پیرزن 133] ارشد، سنی، جهاندیده، کارآزموده، گرموسردِزمانه د
شخص پیرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان شخص پیر، پیر، بزرگسال، سالمند زوج پیر پیرانهسر مرشد، قطب، پیر خرابات، پیر مغان، کاهن، پیردیر، مراد، پیرطریقت شیخ، دانای قوم، عالم، حکیم، دانا، شخص
پُرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت لبریز، مملو، سرشار، لبالب، غنی، مالامال، انبوه، آکنده، مشحون، فراوان، وافر تکمیل، کامل▲ اشباعشده، سیر، مغروق، غرقه جاری، بیامان، یکریز، مداوم، پر
پیش فرض گذاشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم رض گذاشتن، فرض کردن، مبتدا گذاشتن، مسلّم گرفتن مقدمهچینی کردن، آغاز کردن
جسمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی ، توده، هسته، گره، عقده، لخته، ماده دَلمه، لَختۀ خون چیز متراکم، جسم جامد: سنگ، استخوان، فسیل، سنگواره، رسوب، تهنشین، دُرد سیمان، سنگ، صخره
جوهر داشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود جوهر داشتن، ذات داشتن، تعیّن، واقعیت، وجود شخصیت، فردیت، عینیت بدن داشتن، ملموس بودن، جسمیت، محسوسیت، مادیت وزن، جاذبه، گرانش، سنگینی پُر بودن، مواد
علتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت سبب، مسبب، موجب، زمینۀ خاص، عامل، مایه، نیروی محرکه انگیزه، غرض، بابت، جهت، مقصود، آرمان، هدف، نشانه، آماج علتالعلل، علت نخستین، محرک اول، کردۀ نخس
پیرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ، مسن، سالمند، فرتوت، بزرگسال، سالخورده، کهنسال [حالت اسمی (کاملمرد، کاملهزن) شخص پیر، پیرزن 133] ارشد، سنی، جهاندیده، کارآزموده، گرموسردِزمانه د