پیراهنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد سارافون، مانتو، ارمک، ماکسی، ماکسیژوپ ساری، کیمونو بلوز (بلیز)، شمیزه تیشرت، آستینکوتاه (بلند)
پیرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ، مسن، سالمند، فرتوت، بزرگسال، سالخورده، کهنسال [حالت اسمی (کاملمرد، کاملهزن) شخص پیر، پیرزن 133] ارشد، سنی، جهاندیده، کارآزموده، گرموسردِزمانه د
شخص پیرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان شخص پیر، پیر، بزرگسال، سالمند زوج پیر پیرانهسر مرشد، قطب، پیر خرابات، پیر مغان، کاهن، پیردیر، مراد، پیرطریقت شیخ، دانای قوم، عالم، حکیم، دانا، شخص
پُرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت لبریز، مملو، سرشار، لبالب، غنی، مالامال، انبوه، آکنده، مشحون، فراوان، وافر تکمیل، کامل▲ اشباعشده، سیر، مغروق، غرقه جاری، بیامان، یکریز، مداوم، پر
عارففرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب سالک، راهرو، رهرو، عاشق پوینده، جوینده صوفی، متصوف، پشمینهپوش، مرید پیر، مراد، مرشد، شیخ، قطب، هدهد مغان مرد حق، اهل طریقت غوث
روحانیت سایر ادیانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب ش، صوفی، مرشد، پیر، هیربد، مغ، راهب، راهب بودایی، برهمن، کشیش، راهبه، اسقف، اسقف اعظم، کاردینال، پاپ، خلیفه، حاخام (خاخام)، راب، کاهن، باب، شبان، چو
موبایل و تلفنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط ، تلفن همراه، موبایل، آنتن دادن، سرویس پیام کوتاه، اساماس، سیمکارت، هندزفری، ویبره، ویبراتور، مسیر، مشترک موردنظر تلفن، بیسیم، تلفنمنشی،
پیادهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت رهگذر، عابر، پیادهرو، دونده پیک، چاپار، ارتباطات پستی پیاده نظام، خبرنگار رونده، راهرو، سالک، عارف
مقدم بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم بودن، اول رسیدن، پیشیگرفتن، پیشی جستن، تقدم جستن، سبقتگرفتن، پیش فتادن، پیش افتادن، جلوتررفتن مقدم بودن، اول صف بودن، پیشتاز بودن، کشفکردن، پیشدستی