محیطفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ، پیرامون، دور، دوروبر، گرداگرد، طولوعرض، محدوده، طرف، مجاورت جو، متن حاشیه، کناره، لبه، دور، گرد، اطراف، اکناف، اطرافواکناف، حدود، محیط بیرونی، ح
محیطیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ی، پیرامونی، جنبی، جانبی، مجاور، کناری، بغلی، بیرونی [فضا]، نزدیک محیط، احاطهکننده، فراگیرنده، جامع، همهجانبه، گسترده، فراگیر، جهانشمول، شامل [≠
بیرونی بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت بیرونی بودن، خارج بودن، بیگانگی، غریبی، غیرباطنی (عارضی) بودن عارض پیرامون، بیرون لایۀ بیرونی، دوری عدم تطبیق
دوریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد م] دوری، بُعد مسافت قطب مخالف، جهت مقابل انزوا، گوشهگیری لایۀ بیرونی، پیرامون، بیرون نقطۀ دوردست، خارج ازمیدان دید، اقصانقاط، افق، مرز، حدّ، کناره