پریدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت پریدن، جهیدن، رقصیدن، بالبالکردن، معلق زدن بال زدن، بال درآوردن، پرواز کردن دویدن، تند قدم زدن، سریع رفتن
شکننده بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی ل] شکننده بودن، شکستنی بودن شکستن، ریز شدن، ترکیدن، پکیدن، منفجرشدن، تکهتکه شدن، خردشدن، ترک برداشتن ازهم پاشیدن، جداشدن پودر شدن، پودرکردن
شکستنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت رد کردن، دونیم کردن، ترکاندن، پکاندن، منفجر کردن، شکافتن خراب کردن، ساییدن، پودرکردن، آسیب زدن [لازم:] خرد شدن، پریدن، ترکیدن، پکیدن، منفجر شدن، تَر
پریدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت پریدن، جهیدن، رقصیدن، بالبالکردن، معلق زدن بال زدن، بال درآوردن، پرواز کردن دویدن، تند قدم زدن، سریع رفتن
شیرجه رفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت یرجه رفتن، درآب پریدن، زیرآبیرفتن، غوطهور شدن، پایین افتادن، پایین آمدن درآب فروکردن، غرقه کردن، زیر آب کردن، غوطه دادن، غوطهور ساختن، غرق کردن، آ
انحنا داشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل عل] انحنا داشتن آویختن، آویزان شدن جهیدن، پریدن پیچ و خم خوردن، پیچیدن