پوستفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد اط، بشره، چرم، پوست دباغیشده، ورنی، چرم گاو، تیماج، جیر، پوست مار، مَشک فلس، پولک، لاک روکش، لعاب، غشا، لایه اکتودرم (برونپوست)، ملانین زگیل، بیما
بیماری پوستیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ، اگزما، بثوراتجلدی، جوش صورت، آکنه، عرقسوز، کورک، دمل، غده، تاول، زگیل، تبخال، آفت دهان، ماده، آفتابگرفتگی، آکله جذام، برص مخملک، سرخک، س
شکنندگیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی شکنندگی، تُردی، پاشندگی، عدماتحاد لایهلایه شدن، پوست انداختن ◄ لایه سُستی، نازکی، ضعف چیز شکسته، چیز خردشده: خلال، گرد، پودر چیز شکننده، جنس
جدا شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت دن، گسستن، قاطی نشدن، سوا شدن، بریدن، پاره شدن، بریده شدن، چاک خوردن، قطع شدن، دور افتادن دوری جستن، اجتناب کردن ازهم دور شدن، منشعب شدن راه را کج ک
سطح را برداشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ا برداشتن، تراشیدن، تراش دادن(کردن)، برداشتن، خراشیدن، رنده کردن، پوست کندن، پوست گرفتن، زدودن، ستردن خط انداختن شیارکشیدن، دندانهدار کردن کندهکار
زوال یافتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی زوال یافتن، فرسودن، مستهلک شدن، پوسیدن، کهنه شدن آسیب دیدن، دچار صدمهو گزند شدن، صدمه خوردن، صدمه دیدن، فروریختن، ناقص شدن، معیوب شدن پژمردن،
پوستفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد اط، بشره، چرم، پوست دباغیشده، ورنی، چرم گاو، تیماج، جیر، پوست مار، مَشک فلس، پولک، لاک روکش، لعاب، غشا، لایه اکتودرم (برونپوست)، ملانین زگیل، بیما