ناپدید شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ] ناپدید شدن، گم شدن، مفقود شدن آب شدن (و بهزمین فرورفتن)، جلوۀ خودراازدست دادن، کمرنگ شدن، پریدن، رنگ باختن گذرا بودن پخش بودن، متفرق شدن غیب
آشکار شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط ن، روشنشدن، تجلی کردن، متجلی شدن، آفتابی شدن، برملا شدن، برآمدن، پدید آمدن، برخاستن، پیداشدن، ظهور کردن، امتحان پس دادن، روشن و آشکار شدن ما
ناپیداییفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ی، فقدان دید، پوشیدگی، پنهانی، کمون، نهفتگی، نامرئیبودن، غیبت، غیاب، ناپدیدی، عدم وجود، عدم عدم وضوح، گرگ و میش نقطۀ کور، ورطه استتار، نقاب غیب،
نهفته بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط ودن، پنهان بودن، نهانیکارکردن، زیرآبی رفتن، آرام بودن، پیدا نبودن، ریاکارانه پوشاندن، خزیدن، مترصد بودن، درکمین بودن، مخفی کردن، دزدانه عمل ک
مخفیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط ی، پنهان، تحتالارضی، مسکوت، گمشده، نهفته، ناپیدا، ناپدید مکتوم، درخفا، درخفیه محبوس، زندانی سِرّی، معماگونه پوشیده، محجبه مدفون