پرت کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت رت کردن، باضربه بهحرکت درآوردن، بهراه انداختن، تنه زدن، تکان دادن، زدن انگیختن، وادار کردن، سوق دادن، راندن، هل دادن، بهحرکت واداشتن، ازعقب زور د
پلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ل معلق، پل هوایی، پل عابر پیاده پل ورسک پل هوایی، پل عابر پیاده بند، سد، بستهکننده
حواسرا پرت کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود ا پرت کردن، منحرف کردن، اغوا کردن، جلب کردن، آشفتن مانع شدن، کور کردن
پلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ل معلق، پل هوایی، پل عابر پیاده پل ورسک پل هوایی، پل عابر پیاده بند، سد، بستهکننده
حواسرا پرت کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود ا پرت کردن، منحرف کردن، اغوا کردن، جلب کردن، آشفتن مانع شدن، کور کردن
پختنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت پخت کردن، آشپزیکردن، طبخ کردن کباب کردن، برشته کردن، بریان کردن، سرخ کردن، تفت دادن، داغ کردن، بو دادن بار گذاشتن(گذاردن)، بار کردن، بهدم پختن، دم
منصبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام پُست، اتوریته، امارت، وزارت، نیابت، سلطنت، امامت، امیری قدرت اجرایی، مسئولیت، اختیارات، حیطۀ اقتدار، حیطۀ کار زمام امور بزرگی، منزلت، م