پُرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت لبریز، مملو، سرشار، لبالب، غنی، مالامال، انبوه، آکنده، مشحون، فراوان، وافر تکمیل، کامل▲ اشباعشده، سیر، مغروق، غرقه جاری، بیامان، یکریز، مداوم، پر
پُر کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ، آکندن، انباشتن، چپاندن، توپُر کردن، ازپنبه پُر کردن، گنجاندن گنجیدن، جا گرفتن، مستقر شدن، فراگرفتن
بینیازفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی از، سیر، پُر، اشباعشده، راضی، بلندنظر، بلندطبع، غنی، بینیاز، بلندهمت
فراترفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ماورا، دور ازدسترس، خارج از بُرد، فراتراز▼ بیش ازحد طولانی، آزگار، متمادی فزون، بیشازحد، فراوان، وافر، کامل، پُر مازاد، زائد، بازمانده، باقیمانده ع
مستقر شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام دن، ایستادن، قرارگرفتن، جا گرفتن، لنگر انداختن، متوقف شدن اقامت گزیدن، منزل کردن، ساکن شدن، جا خوش کردن، جا گرمکردن، اتراق کردن از سفر بازآمدن،
پُرمزهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی رمزه، خوشمزه، شور، خوشنمک، پُراز ادویه، تُند، تیز [مزه] آبدار بیمزه
پُر کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ، آکندن، انباشتن، چپاندن، توپُر کردن، ازپنبه پُر کردن، گنجاندن گنجیدن، جا گرفتن، مستقر شدن، فراگرفتن