پریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب سم] پری پری خوب، جن، ازمابهتران، همزاد، فرشتۀ نگهبان، نیکوکار پری بد، ساحره، جادوگر
پُرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت لبریز، مملو، سرشار، لبالب، غنی، مالامال، انبوه، آکنده، مشحون، فراوان، وافر تکمیل، کامل▲ اشباعشده، سیر، مغروق، غرقه جاری، بیامان، یکریز، مداوم، پر
پیریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان هولت، کهنسالی، سالخوردگی، سالمندی، بزرگی سر پیری، روزگار پیری، دورۀ پیری، پیرانهسر آخرخط سن کمال
پیرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ، مسن، سالمند، فرتوت، بزرگسال، سالخورده، کهنسال [حالت اسمی (کاملمرد، کاملهزن) شخص پیر، پیرزن 133] ارشد، سنی، جهاندیده، کارآزموده، گرموسردِزمانه د
بینیازیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ازی، سیری، پُری، اشباع، کمال رضایت، خوبی، زیادی، وفور، ملالت، زیادت بلندطبعی، استغنا، بلندنظری، مناعت، مناعتطبع بزرگواری، [◄ منصب 733]، بیا
کلافه کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم فه کردن، گیج کردن پیچیده کردن، وارونه جلوه دادن، وارونه کردن حواس را پرت کردن دیوانه کردن عصبانی کردن کلافهشدن
مجرّبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود ، کاردیده، ورزیده، کارکشته، پرتجربه، کارآزموده، کهنهکار، کاردیده، جاافتاده، وارد، سابقهدار، خبره دارای آگاهی، متوجه، دانا، مطّلع د
چاقفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ه، پروار، قطور، کلفت، ضخیم، [ عریض 205]، درشت، سنگینوزن، تپل، گوشتالو، تپلمپل، چاقوچله، گنده، خیکی، گامبو، چاقالو، متورم، دکل، چهارپهلو، چهارشانه