پریشانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم شفته:] پریش، مغشوش، سردرگم، دستپاچه، نامرتب، پریشان خیال، سرگشته، گیج، مستغرق، مجذوب، رویایی، حواسپرت مضطرب، سرگشته، شیدا، سرگردان، حیران، متحیر، ه
پریشانیخیالفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود تفرقۀ حواس، آشفتگی، گیجی، سرگشتگی، پریشانی، تحیر، حیرت، حیرانی، خیرگی، فروماندگی، عدم تمرکز احلام، خوابهای پریشان، کابوس
پریشانیآورفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی آور، غمفزا، دلآزار، اندوهناک، حزنآور، شوکهکننده، جراحت آور دردآور، زجرآور ناشاد، غمآلود، غمناک، سوزناک، غمانگیز، اندوهبار، غمزده، مصی
پایانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم ایان، خاتمه، انجام، انقضا، ختم، اتمام نتیجه، معلول توقف انجام کار، پیامد آخر▼، انتها▼، سرانجام، عاقبت، فرجام، نتیجه، آخروعاقبت، غروب، غایت اختتام، کا
پایان یافتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم افتن، آمدن، گذشتن، افتادن، بهپایان رسیدن، بهآخر رسیدن، بهاتمام رسیدن، آخر شدن، منقضی شدن، تمامشدن، باز ایستادن، سپری شدن تمام کردن، مردن
پایان دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم ادن، ختم کردن، به پایانرساندن، فیصله دادن، مصمم بودن، انجام دادن مکث کردن آرد خود را بیختن و الک خود را آویختن، عمرخودرا بهپایان رساندن، مردن
پریشانیخیالفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود تفرقۀ حواس، آشفتگی، گیجی، سرگشتگی، پریشانی، تحیر، حیرت، حیرانی، خیرگی، فروماندگی، عدم تمرکز احلام، خوابهای پریشان، کابوس
بینظم شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم نظم شدن، پریشان شدن، پریشیدن، ناجور شدن، نابهسامان شدن، نامنظم شدن، آشفته شدن
آشفتهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم ت] آشفته، پریشان▼ [وضعیت آشفته:]آشفته، نابهسامان، نامرتب، بیسامان، بینظم▼، بههمریخته، درهمبرهم، مغشوش، متشتت، ازهمپاشیده، داغان، متلاشی، شکسته
حواسپرتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود ، پریشانخیال، گیج، مستغرق، بیخبرازخود، هوایی، رویایی تنبل آشفته، مضطرب، سرگشته، شیدا، حیران، متحیر، هاجوواج، گیجوویج، دودل، مردد