پُرکاریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه ، فعالیت زیادی، زیادهروی، دخالت، فضولی، دستی درهر بدوبدو، اشتغال، گرفتاری، مشغولیت
مشغولبودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه پُرکار بودن، عجلهکردن، دویدن، بهسختی گرفتار کاربودن، فرصت کافی نداشتن، وقت ِ سر خاراندن نداشتن (نیافتن)، وقت کسی تنگ (گرفته)بودن، بدوبدو
ساعیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه ش، کوشا، پُرکار، پرتلاش، سمج، زحمتکش، مبارز، مجاهد، خستگیناپذیر، نستوه باحرارت، پرجنبوجوش، باهمت، فعال، کارآمد، کاری
انجامدهندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه نجامدهنده، فاعل، زحمتکش، شخص پُرکار، قهرمان، فرد شجاع
زحمتکشفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه رنجبر، کارگر، فعال، کوشا، پُرکار، سختکوش، باهمت، فعال، پرتلاش، کارآمد، کاری دارای فعالیت، مشغول، ساعی، سمج، شاغل، مجاهد، مبارز
آرایشیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی شی، تزیینی، دکوراتیو، تجملی، لوکس، تفننی، پرکار، استادانه، آرایشگر زائد، تشریفاتی (رسمی)