پافرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد زانو، ران، ساق پا، کف پا، پاشنه، شست، انگشت پا، ناخن پا، قوزک، مچ، کشالۀ ران سُم، مژک رهگذر، عابر ◄ پیاده، فرد پیاده پیادهرو گام، قدم ◄ خرام، رقص،
طولانی شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان طولانی شدن، دوام داشتن، پاییدن، پا[ی] گرفتن، ثبات داشتن زیادی طولکشیدن، بهدرازا کشیدن، کش داشتن، فرسودن، کشدارشدن، بالا کشیدن ایستادگی کردن، دوام آ
موردظلم قراردادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات وردظلم قراردادن، بیعدالتی کردن، ظلم کردن، جانب حق را رها کردن، بدرفتاری کردن، بد بودن تبعیض گذاشتن، تفاوت گذاشتن، جانبداری کردن، جانب گرفتن، طر
طویل بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ] طویل بودن، دراز (کشیده) بودن، طولانی بودن دست دراز کردن، تعدی کردن، حق نداشتن، پا ازگلیم خود فرا نهادن
مهربان بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی بودن، بذر محبت پاشیدن، محبت کردن، مهربانی کردن، اجتماعی بودن، خوشامد گفتن، پذیرایی کردن، مهماننواز بودن، احترام گذاشتن، دوست داشتن، ناز