نوکرصفت بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی کرصفت بودن، آبروی خود را ریختن، به پای کسی افتادن، تعظیم و تکریم کردن، تسلیم شدن، تعظیم کردن، خدمت کردن تملق گفتن
پوشیدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد کردن، روی سرانداختن، پای خود کردن، دکمه بستن، برتن کردن، بهتن کردن، بهبر کردن، ملبس شدن پوشیده بودن
درحال مردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ال مردن، میرنده، محتضر، درحالاحتضار، مردنی، رفتنی، اجلبرگشته، فانی زودگذر پای اعدام، محکوم فاسدشدنی، تجزیهشدنی
سوگند خوردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط خوردن، قسم خوردن، تصدیقکردن، پای چیزیرا امضا کردن سوگنددادن