پافرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد زانو، ران، ساق پا، کف پا، پاشنه، شست، انگشت پا، ناخن پا، قوزک، مچ، کشالۀ ران سُم، مژک رهگذر، عابر ◄ پیاده، فرد پیاده پیادهرو گام، قدم ◄ خرام، رقص،
پایهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد دار، عصا، شاسی، اسکلت، چارچوب▼، پشتیبان دیوار، دیوار، تیر▼، طاق، ستون▼، بُن، تکیه
پی بردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال دن، تشخیص دادن، حسکردن، دیدن متوجه شدن، واقف شدن، آگاه شدن، اطلاع پیدا (حاصل) کردن، باخبر شدن، مطلع شدن دریافتن، درک کردن، فهمیدن، آگاهی یا
پاکفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی کیزه، منزه، شسته، شستهشده، آبشور، تمیز، دستنزده، براق، طاهر، نظیف، بیآلایش پرداخته، سترده، زدوده طاهر، مطهر، منزه، مهذب، مباح مبرا، بیگن
دلسرد شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تداوم اندیشه سرد شدن، مأیوس شدن، بیشازاینانتظار داشتن، قال گذاشته شدن، دست از پا درازتر آمدن، آرزو به(در) دلِش ماندن، موفق نشدن ناکام ماندن، آرزو بهگور
چیزجزییفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی زجزیی چیز کم بها، پشیز، پول سیاه، غاز، قاز، مبلغ ناچیز، اندک، پاپاسی، پول خرد، پنی، فلس باد هوا چیزهای نادرست و بیهوده و بهدردنخور، آشغال،
ناتوانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ان، کم زور، بی زور، بیبنیه، بیرمق، افتاده، ناکار، بیجان، ساقط درمانده، عاجز، افلیج، زمینگیر، پا[ی]شکسته، مفلوک، بسته، ببو، اخته، مخنث بیاختیار ب
پوشیدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد کردن، روی سرانداختن، پای خود کردن، دکمه بستن، برتن کردن، بهتن کردن، بهبر کردن، ملبس شدن پوشیده بودن