پایینترینفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد پایینترین، زیرین، پایینی، تحتانی، پایین مینیمم، حداقل، اقل ◄ کمتر اسفلالسافلین ریشهای، بنیادی خوابیده زیرزمینی، تحتالارضی نگاهدارنده
پایین بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ایین بودن، زیر چیزی بودن، زیر بودن، خوابیدن، خزیدن، پایین آوردن فرو-، ◄ پایین آمدن
پایین آمدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت یین آمدن، پایین افتادن، غرقشدن، ارتفاع کم کردن، فرود آمدن، برزمین نشستن، پیاده شدن غروب کردن باریدن، فرودآمدن یا فرود آوردن چیزی بهطور مداوم زوال ی
پایین آوردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ایین آوردن، کاهش دادن، فرود آوردن، باعث اُفت شدن، شیررا بستن، بستن پایین نگهداشتن، سرکوب کردن، تحتانقیاد درآوردن، فرونشاندن غرقکردن ◄ غرق شدن لِهکر
[صفت] پایینفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ایین، پَست، خم، خوابیده، مسطح، صاف، افقی زیرزمینی، تحتالارضی زیرین، پایینی، تحتانی، سفلی، فرودست، پاییندستی، پایینترین یکطبقه، ویلایی، کمارتفاع
پایینترینفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد پایینترین، زیرین، پایینی، تحتانی، پایین مینیمم، حداقل، اقل ◄ کمتر اسفلالسافلین ریشهای، بنیادی خوابیده زیرزمینی، تحتالارضی نگاهدارنده
کمترفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت متر، اقل، کم، ناچیز، ناقابل، کوچک نازل، پایینقیمت، کاهشیافته، کوچکشده، منقبض کمترین، حداقل، اسفل، پایینترین
[صفت] پایینفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ایین، پَست، خم، خوابیده، مسطح، صاف، افقی زیرزمینی، تحتالارضی زیرین، پایینی، تحتانی، سفلی، فرودست، پاییندستی، پایینترین یکطبقه، ویلایی، کمارتفاع
دینفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب ذهب▼، آیین، کیش، مسلک، شریعت، شرع، ایمان، باور، دیانت، تقوا آیین باستانی، بتپرستی دین اهل کتاب، توحید تصوف، صوفیگری، عرفان تدیّن، دینداری، پرستش نظ
تقوافرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب داترسی، دینداری، تدیّن، پرهیزگاری، مسلمانی، اخلاص، وارستگی، رهایی ازتعلقات دنیوی، بیاعتنایی، تسلیم، مردانگی حرمت نگهداشتن، احترام، رعایت، خداپرستی،