پایینیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد پایینی، پَستی، پایین بودن، مرتفع نبودن محل پَست: سطح دریا، زمینهایپست، پاییندست، دامنۀ کوه، تهِ دره، دره، کف دریا، اقیانوس اعماق زمین، زیر زمین، چ
پایانیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم پایانی، نهایی، آخری، غایی، اختتامی اختتامیه، انتهایی، آخری، آخرین، واپسین، بازپسین، پسین، پشتی مختومه، ختمشده، انجامین، منقضی، سپری، بهانتهارسیده ◄
پایین بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ایین بودن، زیر چیزی بودن، زیر بودن، خوابیدن، خزیدن، پایین آوردن فرو-، ◄ پایین آمدن
پایینترینفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد پایینترین، زیرین، پایینی، تحتانی، پایین مینیمم، حداقل، اقل ◄ کمتر اسفلالسافلین ریشهای، بنیادی خوابیده زیرزمینی، تحتالارضی نگاهدارنده
پایین آمدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت یین آمدن، پایین افتادن، غرقشدن، ارتفاع کم کردن، فرود آمدن، برزمین نشستن، پیاده شدن غروب کردن باریدن، فرودآمدن یا فرود آوردن چیزی بهطور مداوم زوال ی
پایینترینفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد پایینترین، زیرین، پایینی، تحتانی، پایین مینیمم، حداقل، اقل ◄ کمتر اسفلالسافلین ریشهای، بنیادی خوابیده زیرزمینی، تحتالارضی نگاهدارنده
مرئوسفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت کهتر، زیردست، مادون، پایین رتبه، سال پایینی کارمنددولت ◄ مستوفی فراش، خادم، نوکر، شخص بیاهمیت، ملازم رعایا قوای کمکی منصوب، مأمور نایب، معاون وکیل،
کوتاهیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد کوتاهی، کوتاهی فاصله، کمبودن مسافت، نزدیکی ارتفاع کم، پَستی، پایینی اهمال درکار، غفلت، وظیفهنشناسی، فقدان وظیفه حضیض
عمقفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد عمق، ژرفا، گودی، تقعر قعر، کَف، سطح زیرین ◄ پایینی چاله، چاه، چاه عمیق، چاه ویل، غار دره اعماق، پرتگاه، ورطه گوشته، زمینشناسی قعر جهنم، جهنم غواصی
[صفت] پایینفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ایین، پَست، خم، خوابیده، مسطح، صاف، افقی زیرزمینی، تحتالارضی زیرین، پایینی، تحتانی، سفلی، فرودست، پاییندستی، پایینترین یکطبقه، ویلایی، کمارتفاع