شکنندگیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی شکنندگی، تُردی، پاشندگی، عدماتحاد لایه‌لایه شدن، پوست انداختن ◄ لایه سُستی، نازکی، ضعف چیز شکسته، چیز خردشده: خلال، گرد، پودر چیز شکننده، جنس
مانعفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) یق، پاگیر، پابند، ضربه‌گیر، سپر، جدار گلوگاه، راه‌بندان، ترافیک سنگین حایل، جدار [صفت: مانع▼] گیر▼، قید▼، چیز ممانعت‌کننده▼
یوغفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت یلۀ حفاظت، زنجیر، قلاب، لنگر، کمند▼ وسیلۀ نگهداری، انبر بخو، پابند، دستبند، غل، غل‌وزنجیر مهارکننده، کمند▼ زندان
اپیدمیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ، فراگیری، شیوع، انتشار، همه‌گیری پاندمیک سرایت▼، انتقال طاعون، مایۀ هلاک، بلا، آفَت ناقل بیماری
دوستدارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی عاشق▼، وفادار، فداکار، هوادار، علاقمند (علاقه‌مند)، ارادتمند، بت‌پرست، پابند، دل‌بسته، عاشق‌پیشه، عشقی، مرید، مشتاق دل‌سپرده، دلداده پا[
