پشتیبانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) مشوق، فرشتۀ محافظ، حامی، پارتی، آشنا، پشت، پشتوانه
مهمانیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی مجلس، محفل، انجمن، گردهمآیی، اجتماع، گردآوری پذیرایی، افطاری، پارتی، بزم گودبای پارتی، مراسم تودیع مهمان، مدعو، دعوتشده، وارد، بازدیدک
فرقهایفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب قهای، حزبی، اعتزالی، پارتیزان، متحجر، متعصب، جناحی فرقهگرا، آدم فرقهگرا، حزبی، پیرو، دنبالهرو، وابسته جداییطلب
ربط دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه ربوط ساختن، نسبتدادن، ارتباط ایجاد کردن، رابطه برقرارکردن، ارتباط گرفتن (یافتن)، تماس گرفتن، پارتیجور کردن، کانال زدن، وصل کردن مرتبط دانستن، مربوط
بیطرفیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام طرفی، فقدان ترجیح استثناقائل نشدن، عدم پارتیبازی، انتخاب اصلح، انصاف، عدل عدم تعهد، بیاحساسی، خونسردی، فقدان عاطفه، بیتفاوتی فقدان اخ