ولیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت قیم، کفیل، ولیِ قهری اولیا، پدرومادر، والدین، بزرگترها، ابوین نیاکان، اجداد، [◄ سرآغاز 66]، پدران، آبا، گذشتگان، پیشینیان، اسلاف ◄ گذشته بزرگترین، م
ولفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام اد، ولنگار، هواپرست، یله سلیطه افراطی غریب، آنرمال، منحرف لاسلاسو، عیاش بیتقوا هرزه
ولیّ امرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام امام، امام امت، آیتالله، فقیه، ولی فقیه، مرجع تقلید، امیرالمومنین، رهبر قیمامر، مصلح، دلیل، رهنما، راهنما شیخ، قطب، خلیفه ائمه، امام
ولیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت قیم، کفیل، ولیِ قهری اولیا، پدرومادر، والدین، بزرگترها، ابوین نیاکان، اجداد، [◄ سرآغاز 66]، پدران، آبا، گذشتگان، پیشینیان، اسلاف ◄ گذشته بزرگترین، م
ولیّ امرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام امام، امام امت، آیتالله، فقیه، ولی فقیه، مرجع تقلید، امیرالمومنین، رهبر قیمامر، مصلح، دلیل، رهنما، راهنما شیخ، قطب، خلیفه ائمه، امام
خوشقولیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ولی، بهموقع بودن، سروقتحاضر شدن، وقتشناسی سرموقع خوشپیمانی، وفاداری
مفعولفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ول، موضوع مستنیر، کسبِ نورکننده عروسک، آلت دست، بازیچه، دستخوش، درمعرض، دچار، مغلوب، تحت سیطره، مظلوم -زده (∊ هیجانزده) زمین آشآلو منفعل▼ مجبور، م