وقت گذراندنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان دن، عمر کردن، پیر شدن، زیستن، سپری کردن، مشغول بودن، طی کردن، معلق بودن فعالیت داشتن ادامه دادن
وقت تلف کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ت خودرا تلف کردن، بیهوده تلاش کردن، آب درهاون کوبیدن، زحمت بیخودی کشیدن، تلاش مذبوحانه کردن، ضایعشدن، زحمت بیخودی کشیدن، کار بیهوده و بینتی
سستبودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه سستبودن، بیکار بودن، آفتابگز کردن، بهبطالت وقت گذراندن، عمل نکردن صبرکردن، آهسته رفتن، بهتعویق انداختن به باد(ی) بند بودن، ضعیف بودن
بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود ل] بودن، وجود داشتن جزیی ازچیزی بودن، قائم به ذات بودن ازقبلبودن، مقدم بودن رایج بودن، اکنونبودن تداوم داشتن، ادامه دادن، بقا داشتن، دوام داشتن، طول
سرگرمیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی رمی، تفریح، مشغولیت، گردش، بازی▼، تفریحات سالم، وقتگذرانی، اشتغال تماشا، تفرج، گردش، هواخوری، گشت، گذار، گشت وگذار، سیر، سیاحت، مسافرت زمین
وقت تلف کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ت خودرا تلف کردن، بیهوده تلاش کردن، آب درهاون کوبیدن، زحمت بیخودی کشیدن، تلاش مذبوحانه کردن، ضایعشدن، زحمت بیخودی کشیدن، کار بیهوده و بینتی