قول دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی وابسته ل دادن، وعده دادن، لبیکگفتن، عهد کردن، سوگند خوردن، عرضهکردن، اظهار کردن عهد بستن، امضا دادن، چک سفیدامضا دادن، بالش نرم زیر سر کسی
بهموقعفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان هموقع، بهجا، بههنگام، سر وقت، سر وعده، بهروز وقتشناس، دقیق [درانجام دادن وعده]، خوشقول، باسیاست استطرادا ً خوشموقع، مبارک، میمون، سعید
دروغگوییفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط م] دروغگویی، دروغپردازی دروغ، سقم، کذب، چاخان، لاف، مجعولات، اکاذیب، سخن ناراست، خلاف حقیقت حرامزادگی، نادرستی عهدشکنی، پیمانشکنی، نقضعهد،
مردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی رفتن، رهسپار شدن، فوت کردن، اشهد گفتن، نفس آخر راکشیدن، غنودن، (کارش) تمام شدن، تمام کردن، گذشتن، بهآخرخط رسیدن، بدرود حیات (زندگانی، جهان) گفت
نوبتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان وقوع یکرویداد، بار، نوبه، دور، وعده، دفعه، مرتبه، سفر، دوره زمان انجام کاری، زمان وعده: شیفت، پاس، موقع، وقت، هنگام، موعد، میعاد، سفر، موسم، فصل، چر