وصل کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ، متصلکردن، الصاق کردن، به بند کشیدن، قطارکردن، بههم پیوستن، چسباندن، ملحق کردن، جفت کردن، پیوند زدن، جوش دادن، چسباندن کنارهم قرار دادن، متصل کردن
منظم کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم نظم کردن، مرتب کردن، ساماندادن، آراستن، بستن، نظم دادن بهنظمدرآوردن، درست کردن، تشکیل دادن قطارکردن، وصل کردن حاضر کردن، آماده کردن فازبندی کردن، بر
چسباندنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت منسجم کردن، بستن، اتصال دادن، بههم پیوستن، ارتباط دادن، وصل کردن اتصال کردن، محکم کردن
ربط دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه ربوط ساختن، نسبتدادن، ارتباط ایجاد کردن، رابطه برقرارکردن، ارتباط گرفتن (یافتن)، تماس گرفتن، پارتیجور کردن، کانال زدن، وصل کردن مرتبط دانستن، مربوط
اتصالفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت اق، انضمام، الصاق، وصل، جوشکاری، وصل کردن، بههم پیوندزدن، اجتماع ترکیب بافت صحافی، چاپ، دوخت، وصله، درزگرفتن، رفو، دوزندگی، خیاط پیوست، جمع فروکنش