وسطفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم م] وسط، میان بحبوحه، اواسط میانگین میانِ چرخ، توپیِ چرخ مغز، ناف، مرکز نیمه‌شب، نیمروز، ظهر، اوج، نیمۀراه، نقطۀ وسط، نصفۀ راه، میانۀ راه ◄ راهِ میانه
وسطیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم ] وسطی، واسطه، میانی وسط‌ترین، مرکزی میانه، میانه رو، بی‌طرف متساوی‌الفاصله استوایی منصف نصف‌شده
ولیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت قیم، کفیل، ولیِ قهری اولیا، پدرومادر، والدین، بزرگترها، ابوین نیاکان، اجداد، [◄ سرآغاز 66]، پدران، آبا، گذشتگان، پیشینیان، اسلاف ◄ گذشته بزرگترین، م
وسیعفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام ت، گسترده، فراخ، گشاد، عظیم، جادار، بسیط، باز، نامحدود، بی‌حفاظ، نامحصور، آزاد، بی‌مرز، عریض، ولنگ‌وواز، فراگیر دلباز، باصفا، دلگشا، خوش‌منظره ◄
خوشقولیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ولی، به‌موقع بودن، سروقتحاضر شدن، وقت‌شناسی سرموقع خوش‌پیمانی، وفاداری
ولیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت قیم، کفیل، ولیِ قهری اولیا، پدرومادر، والدین، بزرگترها، ابوین نیاکان، اجداد، [◄ سرآغاز 66]، پدران، آبا، گذشتگان، پیشینیان، اسلاف ◄ گذشته بزرگترین، م
سرآغازفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم سرآغاز، آغازگر، سرچشمه، طلیعه، پیشرو آدم و حوا، انسان، نیاکان، اجداد، ولی بزرگترین، مسن‌ترین، بزرگ خاندان، اول‌زاد، اکبر، کبرا، شخص پیر پیشوا، رهبر پ
رهبرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه شوا، سرور، سرگروه، راهنما، مقتدا، پرچمدار ولی‌فقیه، امام، ولی امر پیامبر زمامدار، زعیم، رئیس، کفیل، بزرگ قوم، ریش‌سفید، کدخدا، شیخ، قطب، خ
فراگیرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ه، دامنه‌دار، پردامنه، بی‌مرز، سراسری، اپیدمیک، جهانی، جهانشمول، شامل، جامع، حاضر پراکنده، متفرق پهناور، عریض، عریض‌وطویل، وسیع هوادار