وسیلۀ نقلیهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت سیلۀ نقلیه، وسیلۀ نقلیه خصوصی، وسیلۀ نقلیه عمومی▼، خودرو، ماشین، اتومبیل▼ مترو، قطار▼
وسیلۀ نقلیۀ جنگیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) نگی، تانک، نفربر زرهی، کاتیوشا، ماشینهای راهسازی، وسائط نقلیۀ سنگین، بولدوزر، گریدر، غلتک، جرثقیل، کامیون، وسیلۀنقلیۀ عمومی
وسیلهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی یله، منبع، اسباب، منابع، امکانات، مواد اولیه، مواد افزار، سازوبرگ، آلت، لوازم، ابزار ماشینآلات، وسایل، مصالح، اسلحه، وسیلۀ نقلیه، اسبابآلا
وسیله بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی سیله بودن، قابلیت استفاده، استفادۀ ابزاری، عاملیت، علیت، تأثیر سودمندی، یاری، مساعدت، امداد، کمک پشتیبانی، همکاری، اطاعت آلت دست، بازیچه، دست
وسیله شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی وسیله شدن، آلت دست بودن، بازیچه بودن، مفید بودن عمل کردن، انجام دادن، آوردن، کارکردن [دستگاه]، عمل کردن، کردن، خدمت کردن، کمک کردن
ماشینفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی مکانیسم، دستگاه، موتور، اتوماسیون وسیله نقلیه اتومبیل فرقون، دوچرخه اهرم، دنده، قرقره، درام، سطح شیبدار، بازو جرثقیل، جرثقیل زنجیری پمپ، تلمب
وسیلهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی یله، منبع، اسباب، منابع، امکانات، مواد اولیه، مواد افزار، سازوبرگ، آلت، لوازم، ابزار ماشینآلات، وسایل، مصالح، اسلحه، وسیلۀ نقلیه، اسبابآلا
وسیلۀ نقلیهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت سیلۀ نقلیه، وسیلۀ نقلیه خصوصی، وسیلۀ نقلیه عمومی▼، خودرو، ماشین، اتومبیل▼ مترو، قطار▼
نقلیهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ، ترانسپورت، حملونقل، ترابری رانندگی، خلبانی، ناخدایی، راهبری، رهبری، هدایت مترو، قطار، كِشتی، ناو، وسیلۀ نقلیه اتوبوس، مینیبوس، كامیون، تریلر، تا
ماشینهای راهسازیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی سازی، وسائط نقلیۀ سنگین، بولدوزر، گریدر، لودر، غلتک، بیل مکانیکی، جرثقیل، کامیون، وسیلۀ نقلیۀ جنگی، وسیلۀ نقلیۀ عمومی