وزن کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ عام ] وزن کردن، توزین کردن، ترازوکردن سنگینی کردن، سنگین بودن، بارداشتن
ابزار دوزندگیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی وزن، جاسوزنی، انگشتدانه (انگشدانه، انگشتانه)، قرقره، نخ، جاسنجاقی، قیچی، قیچی دندانهدار یازیگزاگ، قیچی برش، چرخ خیاطی، الگو، صابون، رولت
توزینفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ عام ین، تراز واحد وزن، گرم، کیلوگرم، تُن، سیستم متریک ◄ مترولوژی قدیمی: من، نیممن، چارک، سیر، مثقال، نخود، گندم، خروار، ری اوزان
تداوم بخشیدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر م بخشیدن، نگهداشتن، زندهنگهداشتن وزن چیزی را تحمل کردن، تقویتکردن، نگاه داشتن نگهداری کردن، ابقا کردن، حفظ کردن طول دادن، کشدادن، طولانی کردن ◄ طول
تعیین مقدار کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت مقدار کردن، بستن، کمیت چیزی را تعیین کردن، وزن (توزین) کردن، مقدار چیزی را تعیین کردن، باعددورقم نشان دادن، درقالب اعداد و ارقام بیان کردن، رقم (مبل