وجهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود روال، نسق، شیوه کیفیت، ماهیت، عرضیت قالب، چارچوب، سبک، شکل، الگو، سامانه، ساختار جنبه، دیدگاه فاز، مرحله بدل، ظاهر، روند، گرایش
مالیات وضع کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ردن، مالیات بستن، بستن، نرخ عوارض را تعیین کردن، عوارض گرفتن، ارزیابی کردن، تقویم کردن، جریمه کردن، مالیات بریدن، برگ تشخیص صادر کردن، تشخیص
ظاهرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی اهر، نمود، جلوه، صورتظاهر، پدیده، عارضه ظاهر بیرونی، برونه، بدنه، بیرون ظواهر، ظاهرقضیه، صورت، اثر، امپرسیون، ادراک مثل، مثال، وجه، شکل ظهور، وق
جلب توجه کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود وجه کردن، علاقمند کردن، الهام کردن، بهذهن کسی آوردن مرئی بودن، پیدا بودن مهم بودن اعلان کردن، منتشرشدن دست تکان دادن، ایماواشارهکرد
دراین حالتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود ین، بههمین وضع، باهمان ریخت، همانجور، آنجوری، آنجورها، آنجور، آنگونه، آنطور، بههمان شکل، آنطورها، آنسان، ال (اله)، اینسان، اینطور، بدین
بهتر شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ر شدن، بهبود یافتن، خوبشدن وضع، روبهبهبود گذاشتن، رفاه بهدست آوردن، بازسازی شدن، پیشرفت کردن، بالیدن آدم شدن، اصلاح شدن بههم آمدن، التیام
مانندفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه شابه، شبه، عکس، مدل، قالب، الگو چیز مشابه، جفت، دوقلو، برادر، خواهر، نسخه مانندها، همانندان، اقران، امثال، امثال ذلک، امثالهم، امثله وجه مشترک قیاس