وجود حقفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ود حق، شایستگی، لیاقت، سزاواری، صلاحیت، اهلیت، مالکیت استحقاق، بستانکاری، طلب، مطالبه، ادعا، ادعای حق، دادخواهی، حقوق ملکی، حقوق مدنی، ارتفاق، م
وجودفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود جود، بودن، کون، هستی، بقا، بود ذات مطلق، وجود مطلق، ذات خداوندی ذات معاش، جان، نَفْس، زندگی وجود درزمان، بقا، ابدیت، واقعیت وجود ازپیش، تقدم وجود در
وجهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود روال، نسق، شیوه کیفیت، ماهیت، عرضیت قالب، چارچوب، سبک، شکل، الگو، سامانه، ساختار جنبه، دیدگاه فاز، مرحله بدل، ظاهر، روند، گرایش
وجود خارجی دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد دادن، بیرون آوردن، به‌منصۀ ظهور آوردن، آرزویِ کسی را برآوردن (برآورده کردن)، جامۀ عملپوشاندن، عملی ساختن، عملی کردن، مبادرت کردن، انجام دادن، عینیت
عود کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ود کردن، به‌حال اول برگشتن، برگشتن، بازآمدن، عقب عقب رفتن، واپس رفتن دوباره افتادن به‌حال یا کار قبلی، رجعت کردن، به‌جایگاه خود بازگشتن عودک
جلب توجه کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود وجه کردن، علاقمند کردن، الهام کردن، به‌ذهن کسی آوردن مرئی بودن، پیدا بودن مهم بودن اعلان کردن، منتشرشدن دست تکان دادن، ایماواشارهکرد
عصبانی بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی دن، بی صبر بودن، عصبیبودن، غریدن، بلند صحبت کردن، نگاه غضب آلود کردن، خیره نگریستن، ترشرو بودن اعصاب کسی خراب بودن، اعصاب کسی خرد (داغان
نیست کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود ردن، ازبین بردن، هیچکردن، نسخ کردن، لغو کردن خنثیکردن، نفی کردن پاک کردن، محو کردن نابود کردن، خراب کردن، باخاکیکسان کردن، داغان کردن، تباه کردن ثرو
