وارونه شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ه شدن، چپ شدن (کردن)، معلقشدن (زدن)، سرنگون شدن اوضاع و احوالبرگشتن
وارونه کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد کردن، برگرداندن، پسوپیشکردن، دگرگون ساختن، سرنگون کردن آویزان کردن
تغییر دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر دادن، عوض کردن، تبدیلکردن، تنوع بخشیدن، جرح و تعدیل کردن گشاد کردن، تنگ کردن تصحیح کردن، اصلاحکردن، بهتر کردن، نو کردن ازشکل طبیعی خارج کردن، تغییر
متقابلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت متقابل، دوطرفه، دوجانبه، مشترک تعادلی، متعادل کننده، واکنشی مخالف، ضد، روبرو، متضاد بازدارنده تعویض شده، مبادله شده جدلی برعکس، وارون، وارونه، واژگو
واژگونفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد واژگون، وارونه، معکوس، سرنگون، آویزان چپکی، برعکس، پشتورو ضد، مغایر، مقابل خوابیده
انحنا دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل حنا دادن زاویهدار کردن برگرداندن، وارونه کردن خَم کردن، خَم شدن، تعظیم کردن تاب دادن، پیچاندن