وابستهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام نانخور، پیروان، دنبالهرو، طفیلی، انگل، مفتخور مرید، پیرو، پیروان اقمار متعلقه پارازیت، سربار
وابسته بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه وابسته بودن، بهیکدیگر وابستهبودن، تابع و متغیر بودن، واکنش نشان دادن تهاتر کردن، تجارت کردن مساوی کردن، تلافی کردن، جبران کردن
نسبیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه نسبی، غیرمطلق، وابسته، مربوط همبسته متوالی خویشاوند قابل قیاس، شبیه منطبق، مقایسهشده نزدیک مطابق، موازی معادل، متقارن
وابسته بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه وابسته بودن، بهیکدیگر وابستهبودن، تابع و متغیر بودن، واکنش نشان دادن تهاتر کردن، تجارت کردن مساوی کردن، تلافی کردن، جبران کردن
رعایت کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی وابسته رعایت کردن، مراعات کردن، بهجاآوردن، پیروی کردن، منطبق بودن اطاعت کردن عمل کردن، کردن ملاحظه کردن، احترام گذاشتن، اهمیت دادن
فرایض دینی را ادا کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی وابسته را ادا کردن، نگاهداشتن، نماز خواندن، روزه گرفتن، بهجا آوردن، برپاداشتن، اقامه کردن، گزاردن، عبادت کردن وظیفه انجام دادن