هیجانزده بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عواطف عام نزده بودن، بههیجان [در]آمدن، دستخوش هیجان شدن، اعصابش خراب بودن، عصبی بودن، آشفتن، ازترس لرزیدن، دیوانه بودن، عصبانی بودن
نیست شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود ، برافتادن، ازمیانرفتن، ازبین رفتن، هلاک شدن، هیچ شدن، ساقط شدن فوت کردن، بهرحمت ایزدی پیوستن، مردن جان ازدست دادن، تلف شدن بهنتیجهنرسیدن، بیهوده
هیجانزده بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عواطف عام نزده بودن، بههیجان [در]آمدن، دستخوش هیجان شدن، اعصابش خراب بودن، عصبی بودن، آشفتن، ازترس لرزیدن، دیوانه بودن، عصبانی بودن
قابل تحریکفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عواطف عام ریک، هیجانزده، ملتهب، عصبی، آتشمزاج، آتشیمزاج، تندمزاج، آتشی، ناشکیبا، فوقالعاده حساس، تأثیرپذیر، بیثبات
انگیخته بودن / شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام گیخته بودن / شدن هیجانزده بودن راغب بودن، باور داشتن قانعشدن، تسلیم شدن، پذیرفتن، تأیید کردن قابل تحریک بودن، مستعد بودن، خاریدن