پهلوی هم گذاشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد هم گذاشتن، مجاور کردن، کنارهمگذاشتن، کنارهم چیدن، نزدیک آوردن
آشفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ل کردن، بههمزدن، هم زدن، تکان دادن، جنباندن، متلاطم کردن، پیچاندن، بههم زدن پریشان شدن، آشوبیدن، بالبال زدن، ناآرامشدن، پرآشوب و بیسکون شدن تند
نواختنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی نوازندگی کردن، ساز زدن، زدن، موسیقینواختن، اجرا کردن آکورد گرفتن، ضربهزدن، آرشه کشیدن، دمیدن همراهی کردن، همنوازی کردن ساز کردن سوت زدن (کشیدن)
صاففرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل هموار، مسطح، تخت، مستقیم، صیقلی، کرکی، مخملی، مخملین آبساب اتوکشیده، سهتیغ لغزنده، سُر، لیز، روغنی، چرب کُند همگن تراز، افقی خالص، ساده
مستقیم کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل تقیم کردن هموار کردن، افقی کردن صافکردن، روان کردن مرمت کردن، بهتر کردن شق کردن، ایستانیدن، برپا کردن، نصب کردن، عمودی کردن