همکاریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ری، تعاون، همراهی، برادری، اخوت، پیوستگی، همبستگی، رفاقت، دوستی تشریک مساعی، اشتراکِ مساعی، مشارکت، همدستی، همیاری، هماهنگی عضو
همکاری کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) کاری کردن، راه آمدن، کار گروهیکردن، کار تیمی کردن، مشارکت کردن، شریک شدن، سهیم شدن پیوستن، شرکت کردن، آمیختن، یاری کردن، عضو شد
باروحیۀ همکاریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ] باروحیۀ همکاری، دستدردست، تضامناً یکزبان، بهاتفاق، اشتراکی، باشراکتِ هم، باهم، بهاتفاقِ، بههمراهیِ، باهمکاریِ
همکارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ار، هماداره همقطار، برادر، شریک ندیم، دوست، همسر انباز
باروحیۀ همکاریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ] باروحیۀ همکاری، دستدردست، تضامناً یکزبان، بهاتفاق، اشتراکی، باشراکتِ هم، باهم، بهاتفاقِ، بههمراهیِ، باهمکاریِ
قرانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت م] قران، جمع علل همکاری، تشریک مساعی، سینرجی، هارمونی، هماهنگی، توافق عملیات مشترک، تلاش جمعی، مساعی، شراکت، همیاری شگون ◄ فال همزمانی
یاریرسانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) یرسان، دارای روحیۀ همکاری، همکار، همراه، کمککننده، یاریدهنده، یاریگر، یار نشاندهندۀ روحیه تعاون، یاور، هماهنگ خدمتگزار تعا
قرین شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت شدن، دست بهدست هم دادن، یاری کردن، همکاری کردن مصادف شدن، منطبق بودن
کمک کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) کمک کردن، یاری کردن، دست کمکدراز کردن، همکاری کردن راه آمدن وام دادن آب به آسیاب کسی ریختن، کمک دادن، کمک رساندن، یاری دادن، یا