همهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ، تمام، کلیه، جمله، کلهم اجمعین، آحاد، سراسر عام، عامه، عموم، اکثریت مردم، عموم مردم، عوام تمامیت، تمامی، مجموع، جمیع، همهچیز، همه [قید]▼ همگان
همهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ی، دستهجمعی، اکثراً، تمام، کلیه، جمله بلااستثنا، تکتک، یکایک، هرکدام اجماعاً، بهاجماع، متفقاً
پهلوی هم گذاشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد هم گذاشتن، مجاور کردن، کنارهمگذاشتن، کنارهم چیدن، نزدیک آوردن
زیرکفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه ک، همهفنحریف، هشیار، هوشیار، تیز، بادستوپا، زرنگ، باهوش ناقلا، حیلهگر، محیل، حقهباز، مکار، داهی، فریبکار، بدکردار، نخاله، ناتو، آفَت،
فریبکارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط بکار، محیل، حیلهگر، آبزیرکاه، دغل، شیاد، نادرست، زیرک همهفن-حریف، بازیگر مکار، حقهباز، مردمفریب، مردمرنگکن، مکاره، پُرفریب، خائن چموش
یاورفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) یاور، مددکار، یاری رسان، کمکی خیرخواه مفید، همهکاره، همهفنحریف، آچار فرانسه، دم دست، خدمتگزار پشتیبان، امدادی، امدادگر، کمک
ماهرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه اذق، بامهارت، هنرمند، ممتاز، زبردست، تردست، متبحر، حرفهای، کارشناس، کارآزموده، آزمودهکار، بلندوپست دیده، جهاندیده، باسابقه، گرموسرد رو
همهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ، تمام، کلیه، جمله، کلهم اجمعین، آحاد، سراسر عام، عامه، عموم، اکثریت مردم، عموم مردم، عوام تمامیت، تمامی، مجموع، جمیع، همهچیز، همه [قید]▼ همگان