همبستگیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه همبستگی، ارتباط دوگانه یامتقابل، دوسوپیوستگی، مناسبات مشترک (دوطرفه) دیگری، همدیگر وابستگی، رابطه همسازی، تقارن تاروپود، بافت متقاطع مبادله، تغییر
همدستفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) شریک جرم، معاون، همداستان، همفکر یار، رفیق، کمک کننده ستون پنجم، رفیق دزد و شریک قافله، عضو حزبباد هوادار، عضو، سمپات، طرفدار
عشقبازی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت نزدیکی کردن، درهمافتادن، سکس داشتن، جفت شدن، کام برگرفتن، همآغوشی کردن، همبستر شدن، بهوصالرسیدن، بهدیگری رسیدن، بهدیگری پیوستن، همآغوش شدن نوازش
سازش کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی وابسته کردن، مصالحه کردن، ساختن، امتیاز دادن، زیر بار (چیزی) رفتن، کوتاه آمدن، راه آمدن، مدارا کردن، شُل گرفتن، تقسیم کردن موافقت کردن، پذی
تسویهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت یکسان کردن، تساوی، هموزن کردن، توزین تسطیح، تراز کردن، تعدیل مقابله بهمثل، همبستگی، تلافی، جبران استاندارد نصف کردن، عمود منصف، خط استوا، نیمه پردا
گناهکار بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات کار بودن، گناه کردن، مرتکبگناه شدن، لغزیدن، ازراه راست منحرف شدن، بدعت کردن، بیتقوا بودن، منحرفشدن، خطا کردن تبانی کردن، شریک جرم بودن، همدست م
کامل بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت کامل بودن، کاملیت، تمامیت، تمامی، کل استواری، یکپارچگی، پیوستگی، انسجام، یگانگی، وحدت بینیازی، کمنداشتن، خودکفایی، کفایت جامعیت، فراگیری، عمومیت