خطور کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکلگیری عقاید؛ عام ردن، الهام شدن، رسیدنفکری بهذهن کسی، بهیاد آوردن، جاافتادن، مشغول داشتن رسوب کردن، جذبفکر شدن تأثیر گذاشتن، تأثیر قویگذاشتن، وسوسه ک
انگیخته شدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام شده، القایی، تشویقی، مصنوعی، ایجادشده، منتجه فعال الهام شده، ملهم تهییجشده، افسونشده تسلیمشده انگیخته، برانگیخته ◄ راغب، معتقد، گرسنه
جلب توجه کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود وجه کردن، علاقمند کردن، الهام کردن، بهذهن کسی آوردن مرئی بودن، پیدا بودن مهم بودن اعلان کردن، منتشرشدن دست تکان دادن، ایماواشارهکرد
بهیاد آوردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تداوم اندیشه د آوردن، بهفکر انداختن، بهخاطرآوردن، خطور کردن آشنایی دادن، نامبردن ازکسی (چیزی)، یاد کردن، اطلاع دادن آشنا بودن الهام شدن، رسیدن فکری به
پیشبینیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تداوم اندیشه پیشبینی، پیشگویی، فالگیری، غیبگویی▼ الهام، وحی پیشبینی هوا خوشیمنی، خوشبختی، فال▼ نشانۀ بد، بدیُمنی، بدبختی خبر، اعلان، نشر اخطار، علام