هرزهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ز، ناپاک، بیبندوبار، بدکار، زناکار، سرکش، الواط، ولنگار، شهوتپرست، شهوانی، حریص
رندفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات مرد هرزه، عیاش، زنباز، زنباره، فاسق، فاجر، دیوث، قرمساق ژیگولو، دونژوان هیز، چشمچران
بیعفتیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ، هرزگی، فساد، ضلالت، انحراف، ولگردی، زشتی، بیشرمی، بیحیایی، فسق، شهوتپرستی، نفس پرستی زنبارگی، زناکاری، عیاشی، الواطی، هیزی، چشمچرانی، هوسر
زن بیبندوبارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات بار، زن هرزه، بدکاره، نانجیب، پتیاره، خراب، آتشکی، ولنگوواز، خانم رئیس سلیطه
بیفایده بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی بیفایده بودن، استفاده نداشتن، وقترا تلف کردن، کمکی نبودن، بیحاصل بودن بهدردنخوردن، بهدردی نخوردن زحمتبیخودی کشیدن، هرز رفتن، تلف شدن سترو
ضعیف کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ردن، سست کردن، تضعیفکردن، هرزکردن، جدا کردن لِه کردن، نرم کردن فلجکردن، شَلکردن، ازکارانداختن دندان چیزی را کشیدن، کُند کردن [تیزی] کاستن رقیق کر