تلف شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ، هدر رفتن (شدن)، ازبین رفتن، ضایع (تباه) شدن، زوال یافتن، نیست شدن
تلف کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی تلف کردن، ضایع کردن، هدر دادن(کردن)، ازبین بردن، تباه کردن مصرف کردن، استفاده کردن، بالاکشیدن، خوردن ولخرجی کردن، دورریختن، تفریط کردن، وقت ک
تباه کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ردن، ازمیان بردن، به(بر)باد دادن، خراب کردن، ازبین بردن، ضایع کردن، به هدر دادن، باطل کردن، بی اثرکردن، ملغی کردن، برداشتن نابودکردن، ازصفحۀ روزگار
بینتیجهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ عمل فرجام، بیعاقبت، بهبنبست رسیده، نافرجام، دلسردکننده، هدر، بیفایده، بیهوده، مشروط، مردود ضعیف، بدون نتیجه، بهمقصدنرسیده، نارسا ساقط، ملغا، ب
تلفکنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی تلفکننده، افراطآمیز، ضایعکننده، هدردهنده اسرافکار، ولخرج ساینده، فرساینده تلفشده، ضایعاتی ◄ زوالیافته