نیست شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود ، برافتادن، ازمیانرفتن، ازبین رفتن، هلاک شدن، هیچ شدن، ساقط شدن فوت کردن، بهرحمت ایزدی پیوستن، مردن جان ازدست دادن، تلف شدن بهنتیجهنرسیدن، بیهوده
نیست کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود ردن، ازبین بردن، هیچکردن، نسخ کردن، لغو کردن خنثیکردن، نفی کردن پاک کردن، محو کردن نابود کردن، خراب کردن، باخاکیکسان کردن، داغان کردن، تباه کردن ثرو
نیست انگاشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود اشتن، بر یخ نوشتن (نگاشتن) چیزی، بیهوده تلقی کردن، عبث دانستن، کأنلمیکندانستن، نیست انگاشتن، هیچ دانستن
ارگانیسمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی نیسم، حیوان، موجود زنده، جانور، جاندار، مخلوق، تنابنده، جنبنده، زندگی میکروارگانیسم متابولیسم، سوختوساز سازواره خصوصیات ممیزۀ موجود زنده: حرکت،
نیست انگاشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود اشتن، بر یخ نوشتن (نگاشتن) چیزی، بیهوده تلقی کردن، عبث دانستن، کأنلمیکندانستن، نیست انگاشتن، هیچ دانستن